loading...

آئین مستان

متن روضه ورود کاروان به کربلا,متن روضه,ورود کاروان به کربلا,کربلا,متن روضه ورود به کربلا,ورود به کربلا,متن روضه شب دوم محرم,شب دوم محرم,مداحی شب دوم محرم,مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2962 زمان : نظرات (0)

پیرهن سیاه ، خدانگهدارت ...

شالِ عزا ، خدانگهدارت ...

امام رضا ، خدانگهدارت ....

دلم گرفته ... دلم گرفته ...

اگه که گریه کردم این شبها

اجازه داده مادرت زهرا ...

حالا شبا کجا برم آقا؟من تازه عادت کرده بودم ...

غریبیِ تو ما رو عاشق کرد

برا تو مادرِ تو هق هق کرد

آخه سه ساله تو خرابه ها دق کرد

دیگه داره تموم میشه ... امشب هر چی داری رو کن ... خستگی رو بزار کنار ... نکنه حواست جایِ دیگه پرت بشه ... بی حال شدی یادِ حرم امام رضا کن،خودت رو تو حرم ببین ... بگو یا امام رضا مددی ... یادِ جدت افتادم تو گودال بود ،اما نگاهش با همه ضعفش سمتِ خیمه ها بود ...

هنوز صدایِ نالۀ زینب

میونِ روضه ها میاد هر شب

یه شیش ماهه تو گهواره تب کرد

برات بمیرم ...

از علقمه میاد صدا زهراای مادر ...

به خاک و خون کشیده شد سقا

که تشنه پر کشید لبِ دریا

برات بمیرم ...

به زیر دست و پا،علی اکبر

یتیمِ مجتبی زده پرپر

میونِ قتلگاه اومد مادر ...

یا امام رضا قربون خودت،قربون بچه هات،قربون زائرات ... قربونِ مهمونات،قربونِ گریه کنات ...

غریب الغرباست،اومد تو حرم گفت آقا که حرم داره . اما معرفت داشت گفت غریب الغرباییش میدونی برا چیه؟

گفت غریب اونی نیست که حرم نداره،غریب اون کسی نیست که زائر نداره،غریب اون کسیِ که وقتِ جون دادن،خواهر بالا سرش نباشه ...

قربونِ غریبیت برم،اومد از مدینه بیرون بیاد گفت بزارید با زن و بچه م برم،گفتن نه نمیشه،حضرت فرمود اجازه بدید جوادم با من باشه،گفتن نه. آقا رو از آقازاده ش جدا کردن همچین که اومد حرکت کنه،به خانواده ش فرمود برا من گریه کنید ... گفتن آقاجان شما فرمودید پشتِ سر مسافر گریه خوبیت نداره ؟... فرمود برا مسافری که امیدِ برگشت داشته باشه .. من این بار برم دیگه برنمیگردم ...

الهی برات بمیرم،صدا زد اباصلت اگه اومدم که هیچ،اما اگه دیدی عبا به سر کشیدم با من کاری نداشته باش،فقط درِ حجره رو باز کن ... اباصلت میگه ، دلم شور زد هی منتظر بودم تو کوچه دیدم از دور یکی انگار هی میشینه هی بلند میشه ... همچنین که نزدیکتر شد دیدم یه صدایی به گوشم میخوره هی میگه جیگرم ...

اما بچه وقتی براش یه اتفاقُ بدی می افته گاهی میگه جیگرم ... گاهی دست رو دیوار میزاره میگه مادرم ... همچنین که در حجره رو باز کردم ، حضرت وارد حجره شد مثلِ مارگزیده به خودش میپیچید ... به سختی دیدم فرشایِ حجره رو کنار زد آقاجان قربونت برم چرا این کار رو میکنی؟ فرمود اباصلت من دیگه از دنیا میرم فرمود میخوام مثلِ جدم رو خاکا جون بدم ...

اباصلت میگه همچین که آقا بی حال شد یه وقت دیدم یه آقایِ زیبا رو آمده ،سرِ امام رضا رو به دامن گرفته ... آقا شما کی هستید؟ فرمود اباصلت من جواد ابن الرضا هستم. آقاجان درِ حجره بسته بود چطور وارد شدی؟ فرمود همان خدایی که قادر است مرا از مدینه تا طوس بیاورد ، قادرست مرا از درِ بسته وارد کنه ...

 

میگه دیدم سرِ امام رضا رو ، رو پاهاش گذاشته از گوشۀ چشم امام رضا اشک جاریِ ... دیدن جواد الائمه هی دستش رو لایِ موهایِ امام رضا میکشید بابایِ قشنگم ... بابایِ مظلومم ... تو غریب بودی بابا ... زخمِ زبون بهت زیاد زدن ... خیلی دلم تنگ شده بود بغلت کنم ... اینجا جواد الائمه سرِ بابا رو بغل گرفت عرضم تمام ... یه شب هم تو خرابه ... سر بریده رو آوردن ... یه دختری سرِ بابا رو بغل گرفت ... زبانِ حال بابا همیشه موهایِ منو تو درست میکردی ... حالا این بار من موهای تو رو درست می کنم ... بابا اول به من بگو کی رگایِ گردنت رو بریده ... کدوم نانجیبب چوب به لب هات زده ... بابا شنیدم تنور خولی بردنت ...

حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 801 زمان : نظرات (0)

پشتِ درِ حرم که میام ، خجالتی ام اما

برا وارد شدن میخونم : ءَأَدْخُلُ یازهرا

با یه نگاه فاطمه ، زائر رضارو میخره

حس میکنم اباالفضل

دستم و می گیره و میبَره ...

یا امام رضا ! ...

روضه هارو از تو دارم

گریه هارو ازتو دارم

یا امام رضا ! ...

به حسین ، کربلا رو از تو دارم

ناله یِ شعله ورم شعله زده پرها را

زده آتش جگرم بالِ کبوترها را

ما این روضه هارو هدیه می کنیم به مادرمون فاطمه سلام الله علیها ، امام رضا همون اولش که توی کوچه نشت گفت : آخ مادر... امام حسن همچین که گفت : تشت رو بیارید ، حالش که بد شد ، گفت : آخ مادر..... بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد ، صورتش رو خاک گفت :آخ مادر .... یکی بی دست افتاد گفت : مادر ...... زینب اومد تو مجلس یزید دید خیلی شلوغِ گفت : وای مادر .... بچه جون داد تو خرابه، گفتن : وای مادر ....

ناله یِ شعله ورم شعله زده پرها را

زده آتش جگرم بالِ کبوترها را

خواهری نیست به بالای سرم گریه کند

دیده ام در عوضش داغِ برادر ها را

روزگاریست که از دوریشان میچینم

از سرِ شاخه ی غم تلخی نوبرها را

تا فقط رویِ جگر گوشه یِ خود را بینم

بسته ام، آه جوادم ، همه یِ درها را

بسکه پیچیده ام از درد توانم رفته

زهر سوزانده دلِ وارث حیدرها را

عطش افتاده به جانم که بخوانم این بار

روضه یِ تشنگی و خشکی حنجرها را

روضه یِ کرب و بلا و رُخِ تاول زده را

روضه یِ بی کسی و غارت پیکرها را

خیمه در آتش و گلها همه سرگردانند

حرمله میشِمُرد بر سرِ نِی سرها را

 یه سر کمِ ، بگردید این یه سر رو پیدا کنید ، هفده سر باید باشه .... ای وای رباب ... هرکی پیدا کرد مال خودش ....

عمه ام میدَوَد و خویش سپر میسازد

نَکِشَد دستِ کسی گیسویِ دخترها را

زَجر با دستِ پُر از جانبِ طفلان آمد

تا که تقسیم کُند تکّه یِ معجرها را

ای حسین .......

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 659 زمان : نظرات (0)

هر چند ناتوان شدی اما ز پا نَیُفت

یاامام رضا!

ای هشتمین عزیز! عزیزِ خدا نَیُفت

می ترسم آن که دست بگیری به پهلویت

این روضه ها آدم رو کجا می بره؟

باشد ز پا بیفت ولی بی هوا نَیُفت

کوچه به آل فاطمه خیری نداشته

دیوار را بگیر و در این کوچه ها نَیُفت

مردم میان شهر تماشات می کنند

این بار را به خاطر زهرا بیا نَیُفت

دامان هیچ کس به سرت سر نمی زند

حالا که نیست خواهر تو پس ز پا نَیُفت

تکّه حصیر خویش از این حجره جمع کن

اما به یادِ نیمهِ شبِ بوریا نَیُفت

ای وای اگر به کرببلا بوریا نبود!

راهی برای دفن شه کربلا نبود

ابری سیاه، چشم ترش را گرفته بود

زهری توان مختصرش را گرفته بود

معلوم بود از وَجَناتش که رفتنی است

یعنی که رُخصتِ سفرش را گرفته بود

از بس شبیه مادرش افتاد بر زمین

در انتهای کوچه سرش را گرفته بود

تا رو به روی حجره خمیده خمیده رفت

از درد بی امان، کمرش را گرفته بود

چشم انتظار دیدن روی جواد بود

خیلی بهانه ی پسرش را گرفته بود

بر روی خاک بود که پیچید بر خودش

آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود

فرمود:اباصلت! من اگه عبا روی سرم کشیده بودم دیگه با من حرف نزن،درهارو ببند، نذار کسی وارد بشه،اون که قرارِ بیاد خودش میآد.... اباصلت میگه: دیدم امام رضا داره از آخر کوچه میاد،کوچه کوتاه بود،هی رو زمین می نشست،هی دست به پهلوهاش می گرفت می گفت:وای مادر.... میگه:وارد خانه شد،با اشاره ی دستش درهارو بستم، فرمود: این فرش رو جمع کن... آقا چرا؟ خاکی ِ کف زمین.. فرمود:آخه میخوام مثه جد غریبم رو خاک جان بدم...فرش هارو جمع کردم،آب آوردم براش،فرمود: آب نمیخوام،از لای در حجره میدیدم داره دست و پا میزنه، تا یه وقت دیدم یه آقازاده ای میان دهلیز خانه ایستاده،سئوال کردم آقا جان درهارو بسته بودم شما از کجا اومدید؟ فرمود:منی که با یه چشم بهم زدن، خدا منو از مدینه بیاره از در بسته هم عبور میده، برو کنار... اینقدر وقار داشت فهمیدم آقام امام جوادِ،جوانترین امام ما اومد سر ِ امام رضا رو به دامن گرفت. "نمیدونم از کجا برم کربلا؟" دست های خانوم معصومه رو باز کردند،دیدن نامه ی امام رضا تو دستشه،آخرین کلام خانم معصومه این بوده،هی می گفت:رضا جانم!... دستان یه خواهری هم باز کردن دیدن پیرهن پاره پاره.....

بر روی خاک بود که پیچید بر خودش

آثار تشنگی، جگرش را گرفته بود

افتاد یاد جدّ غریبی که خواهرش

در بین قتلگه خبرش را گرفته بود

دیگر توان دیدن اهل حرم نداشت

از بس که نیزه دور و برش را گرفته بود

وقتی که شمر آمد و کارش تمام شد

خلخال دختری نظرش را گرفته بود

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 927 زمان : نظرات (0)

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

یه عده الان حرمشن .. یه عده در راهن .. ایامِ زیارتِ مخصوصۀ شماست .. بعضی ها فرمودن ایامی ست که حضرت حرکت میکنه از مدینه ، همه پشتِ در و بیرونِ خانه ایستاده بودن امام رضا داشت با اهل منزل خداخافظی میکرد ، حضرت فرمود برام گریه کنید .. گفتن آقا ، پشتِ سرِ مسافر گریه نداره .. فرمود آری ، ولی من دیگه بر نمیگردم .. یه ذره با امام رضا حرف بزن ..

زلف هستم ، در هوایِ تو پریشان میشوم

دردمندم ، میرسم نزدِ تو درمان میشوم

قطره ای هستم که ذیلِ پرتوِ شمس الشموس

میروم در آسمانِ عشق باران میشوم

پادشاهان و وزیران دستِ من را پس زدن

میروم مشهد پناهنده به سلطان میشوم

یک پرستویِ مهاجر با کبوترهات گفت

کوچ خواهم کرد و از اهلِ خراسان میشوم

بس که شیرین است با دستانِ تو شیعه شدن

نزدِ تو هر بار می آیم مسلمان میشوم

در دلم یک قطره از مهرت بی افتد کافی است

آتش نمرود هم باشم گلستان میشوم

کج بنا کردم اساسِ اعتقادِ خویش را

هرچه میسازم خودم را باز ویران میشوم

 دین و ایمانم تویی روزی اگر تردم کنی

مطمئن هستم که من بی دین و ایمان میشوم

هرچه میخواهم بگویم کاش باشم خادمت

یادِ زشتی هام می افتم پشیمان میشوم

 یا امام رضا ... یا امام رضا ..

ای پناهِ بی پناهان مثلِ طفلی بی پناه

در قیامت میدوم پشتِ تو پنهان میشوم

طبقِ دستوری که گفتی اِبکِ یا ابنِ شَبیب

من فقط در ماتم جدِ تو گریان میشوم

وقتی همه داشتن پشتِ سر امام رضا گریه میکردن ، خواهرشم ناله میزد .. شاید فرموده باشد برات نامه مینویسم بیای .. اما کربلا برعکس شد .. ابی عبدالله فرمود به زن و بچه ها مخصوصاً بی بی دوعالم زینب جان گریه نکنید بلند .. من دشمن شاد میشم .. تا وقتی زنده ام صدایِ گریه تون بلند نشه ... انقدر این زن و بچه آروم و بغض دار گریه کردن .. یه وقت دیدن زمین و آسمان میلرزه و تیره و تار شده .. دختر علی دوید به سمت مقتل ... دید همۀ لشکر ریختن رو سرِ برادر .. دارن حسینشُ غارت میکنن ..

گرگان و شامیان بدریدن یوسفم

یک پیرهن نشانه برم نزدِ مادرم


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 319 زمان : نظرات (0)

تاکنون لا جرعه از غم خورده ای؟

تاکنون سیلی محکم خورده ای؟

مادرت را سمتِ خانه برده ای؟

گوشواره دانه دانه برده ای؟

ای وای .... آقام .....

حسن جان ... ای حسن جان ... حسن

رفقا دَمِ المَظلُوم ، خون مظلوم فقط خونی نیست که از ابی عبدالله ریخته شد ... دَمِ المَظلُوم قطرات خونی که از گوشۀ لب امام مجتبی ریخت .... از کفن ریخت ... از فرق امیرالمومنین ریخت .... دَمِ المَظلُوم نشسته رویِ مسمار ....

حسن جان ... حسن جان ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 704 زمان : نظرات (0)

با صد جلالت و شرف و عزت و وقار

آمد به دشت ماریه ناموس کردگار

فرش زمین به عرش مباهات می‌ کند

گر روی خاک پای گذارد ملک سوار

چه ناقه‌ ای ، چه ناقه نشینی ، چه محملی

مریم رکاب گیر و خدیجه است پرده‌ دار

حتّی حسین تکیه بر این شانه می‌ زند

خلقت زنی ندیده بدین گونه استوار

بیش از همه خدای مباهات می‌ کند

که شاهکار خلقت او کرد شاهکار

تا هست مستدام ، حسین است مستدام

تا هست پایدار ، حسین است پایدار

کوهی اگر مقابل او قد علم کند

مانند کاه می‌ شود و می‌ رود کنار

با خشم خویش میمنه را می‌ زند زمین

با چشم خویش میسره را می‌ کند شکار

آنگونه که علی به نجف اعتبار داد

زینب به دشت کرب و بلا داد اعتبار

پنجاه سال فاطمۀ اهل بیت بود

زینب که هست فاطمه هم هست ماندگار

تا این که فرشِ راه کند بال خویش را

جبریل پای ناقه نشسته به انتظار

حتی هزار بار بیایند کربلا

زینب پی حسین می‌‌ آید هزار بار

کار تمام لشگریان زار می‌ شود

زینب اگر قدم بگذارد به کارزار

روز دهم قرار خدا با حسین بود

اما حسین زودتر آمد سر قرار

محمل که ایستاد جوانانِ هاشمی

زانو زدند یک به یک آن هم به افتخار

افتاد سایۀ قد و بالاش رویِ خاک

رفتند از کنار همین سایه هم کنار

طفلان کاروان همه والشمس و والقمر

مردان کاروان همه واللیل و والنهار

عبدند ، عبد گوش به فرمان زینبند

از پیرمرد قافله تا طفل شیرخوار

هرچی عمه بگه .. رو حرف عمه جان کسی حرف نمی زنه .. به قدری عظمت داره امام زمانش ابی عبدالله شبِ عاشورا بهش التماس دعا گفت .. خواهر منو تو نمازِ شبت دعا کن ..

رفتند زیر سایۀ عباس یک به یک

با آفتاب ، غنچۀ گل نیست سازگار

از این به بعد هیچ نمازی شکسته نیست

وقتی قدم گذاشته زینب به این دیار

از فرش تا به عرش چه خاکی به سر کنند

بر روی چادرش بنشیند اگر غبار

از خواهری چو زینب کبری بعید نیست

معجر به پای این تن عریان کند نثار

یک عده گوشواره ، ولی دختر علی

یک گوش پاره برد از اینجا به یادگار

خیلی زدند  تا  شود ، اما تکان نخورد

سر خم نمی‌ کند به کسی کوه اقتدار

او که فرار کرد عدو از جلالتش

فریاد می‌ زند که  علیکن بالفرار

ترسم که انبیاء بیفتند بر زمین

دستی اگر خدای نکرده به گوشوار

پرده نشین کوفه ، بیابان نشین شده

با دخترِ بتول چه‌ ها کرد روزگار !

آن بانویی که سایۀ او هم حجاب داشت

با رفت و آمد سر بازارها چه کار ؟

چشم طناب‌ های اسارت به دست اوست

زینب به شام رفت ولیکن به اختیار

در یک محله زخم زبان خورد بی عدد

در یک محله سنگِ گران خورد بی شمار

دردی به دردِ طعنه شنیدن نمی‌رسد

یا رب مکن عزیزِ کسی را بدان دچار

از مدینه که راه افتادن ، هر جا می ایستادن ، جوونا می دونستن ابی عبدالله چقدر حساسِ ، زود می اومدند جلویِ محمل عمه جان .. علی اکبر دست عمه رو می گرفت .. زینب دستشُ رو شونۀ قاسم میذاشت ..( یکم زبونِ حال بگم ؟) الهی عمه قربونت بره قاسمم .. جایِ داداش حسنم خالیِ .. کجاست حسن ببینه آواره شدیم ... جوونا دور عمه رو می گرفتند ، همه مراقب بودند چشمی قد و بالایِ عمه رو نبینه ...

ای روزگار .. هی نگاه به قد و بالایِ عباس می کرد می گفت خدا تو رو ازمون نگیره .. (بلدی خودت روضه بخونی ؟) اما شب یازدهم ، یه نگاه به بدنِ بی سر علی اکبر .. یه نگاه به بدن بی سر قاسم .. ( ان شاالله هیچوقت ناموست تنها میون جمعیت مرد نمونه) سکینه رو سوار کرد .. رقیه رو سوار کرد .. زین العابدین رو سوار کرد .. دورشُ یه نگاه کرد دید کسی نیست کمکش کنه ..

یه نگاه کرد سمت علقمه .. عباس کجایی ببینی خواهرتو اسیری میبرن؟.. (یکم زبونِ حال بگم صدا ناله ت بلند شه ؟..) همچین که راه افتاد زیرِ لب می گفت دلم خوش بود حسین دارم .. چهار سالم بود مادرمُ بین در و دیوار کشتن .. گفتم حسین دارم ، داداش حسن دارم ، بابا دارم ... شب بیست و یکم بابامونُ وقتی تشییع کردن گفتم داداش دارم ... برادرم حسنُ کشتن ... پاره های جیگرشُ دیدم دلم خوش بود حسینُ دارم .. همیشه می گفتم خدا سایه حسینُ از سرم کم نکنه .. (هر چه بادا باد ..) من می خوام بخونما .. 

از سر نی ، حرف می زنه نگاهِ تو با دل من

تو به این نیزه دار بگو دور نشه از محملِ من

من فدات شم هلالِ من ..

یه نگاه کن به حالِ من ..

دلِ  زینب  تو موهات خونه کرده ...

زلفِ  تو رو  فاطمه شونه کرده ... 

اما داداش خودم دیدم توی گودال دست به دست سرتو می گردوندن ... (شب دومه ها ...) حسین ...

حسین  آرام جانم ..

حسین  روح و روانم ..

اینم برا پدر مادرامون ، برا شهدا ، امام عزیزمون .. هی دامن عمه رو گرفته بود ، عمه مگه نگفتی مهمونی اومدیم .. پس این لشکر چیه جلو ما هی نیزه هارو نشون میدن .. عمه این چه مهمونیه باید وسط بیابون باشیم عمه؟.. می گفت غصه نخور عمو عباس هست ... آی عمو عباس ...

 

تعداد صفحات : 197

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 16
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 166
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 1,329
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 1,329
  • بازدید ماه : 103,872
  • بازدید سال : 1,146,013
  • بازدید کلی : 19,651,841